زير نظر محمدرضا رستمپور
[email protected]
گفتوگو با بيوك بوداغي درباره ترجمههايش از نويسندگان پساپستبومِ آمريكاي لاتين
نبرد با سلاح زبان
شيما بهرهمند
«صداي خروشان آمريكاي لاتين ميآيد. صداي نويسندگاني كه پس از دوران شكوفايي رمان آمريكاي لاتين، بوم، زاده شدهاند... صداي نويسندگاني كه بهطور قطع هيچ شباهتي به نويسندگان كلاسيك ندارند. آنها از سنخي ديگرند و زيباييشناسي خاص خود را دارند.» نخستينبار اين صداي خروشان بهطرز منسجم و هدفدار با انتشار «قايقهايي از آتش» به گوش مخاطبان ايراني رسيد. بيوك بوداغي، مترجمِ اين كتاب بعدتر آثار ديگري از اين نحله ادبي را انتخاب و ترجمه كرد. اينك جز هفده داستانكوتاهِ مجموعه اخير، آثار ديگري چون «خانهي كاغذي»، «كامچاتكا» و «نقال فيلم» از نسل تازه نويسندگان آمريكاي لاتين نيز به فارسي درآمده است. ادبيات آمريكاي لاتين دركل در ايران بخت خوشي داشته است. از مترجمانِ اين خطه كه از كاربلدترينهاي حوزه «ترجمه» بودهاند ميتوان به نامهايي چون ميرعلايي، شاملو، كوثري، سحابي، صنعوي و كريميحكاك اشاره كرد. اما با ترجمههاي بوداغي فصل تازهاي از ادبيات آمريكاي لاتين براي مخاطب فارسي آغاز شد. اين ترجمهها، از آنتولوژيِ «قايقهايي از آتش» تا امروز از انتخابي دامنهدار خبر ميداد كه بيوك بوداغي آن را ماحصل نگاه آسيبشناسانهاش به ادبيات دو دهه اخير ما ميداند. او آثار اين نويسندگان را حامل یک سیاست رهاییبخش در حوزه ادبیات داستانی ميداند و ایده نویسندگان پساپستبوم را با استفاده از مفهوم «ایده» و «رخداد» آلن بدیو توضیح ميدهد: «ایده، درواقع ایقان به وجود امکان است، امکانی غیراز آنچه هست و رخداد، آفرینش این امکان است.» و بعد از نسبت آن با ادبيات اخير ما ميگويد: «بهزعم من سیاست رهاییبخش ادبیات، یعنی جستوجوی مداوم و خستگیناپذیر افقها و امکانات نو. این امر برای داستاننویسان ما ممکن است، اما ساده نیست. افقها و امکانات نو را کجا باید بیابی. در درون جمهوری جهانی ادبیات.» بوداغي همچنين از خصايصِ خاص اين نسل را توازنی ميخواند که آنها بین عقل و احساس برقرار كردهاند. او زیباشناسی این نسل را «زیباشناسی شورشگرانه» مينامد: «آنها به نبرد اقتدار و خشونت میروند، اما سلاحشان تخیل و زبان است.» بوداغي در اين گفتوگو از ادبيات ايران، مسائل مبتلابه آن، تيراژ شرمآور كتابهاي ما و سبك ترجمه خود نيز ميگويد. او دو اثر از نويسندگان آرژانتين را در دست انتشار دارد، يكي «دانشکده» از پابلو د سانتیس، و ديگري مجموعهداستاني از السا اوسوریو.
با انتشار مجموعهداستان «قایقهایی از آتش»، نخستینبار با نسلی از نویسندگان آمریکای لاتین مواجه ميشويم که به جنبش ادبی «پساپستبوم» معروفاند، جنبشی پرطنین و خروشان. کتاب علاوهبر ترجمه گزيدهداستانهايي از اين نويسندگان مقدمهاي كوتاه و جامع بهقلم ميشي استراوسفلد، آنتولوژيست آن دارد كه خاستگاه و تبار اين جنبش ادبي را بررسي ميكند. بهنظر ميرسد انتخاب اين مجموعه و ترجمه هفده داستان از هفده نويسنده اين نحله، درآمدي بوده است بر ترجمههاي بعدي شما از ايندست نويسندگان. درواقع انتخابِ اين آنتولوژي براي ترجمه، برخلاف آنچه اخيرا در غالب ترجمهها شاهديم، انتخابي هدفدار و دامنهدار بوده است. چه ضرورتي شما را به اين انتخابها كشاند؟
من با این نحله ادبی آمریکای لاتین، بار اول در نمایشگاه کتاب فرانکفورت آشنا شدم. سال ٢٠١٠ آرژانتین مهمان ویژه نمایشگاه بود. کتابهای زیادی همان سال از ادبیات داستانی آرژانتین و نیز دیگر کشورهای آمریکای لاتین در آلمان ترجمه و چاپ شده بود. البته قبل از این نمایشگاه آثاری از نویسندگان این نسل در انتشاراتیهای معتبر آلمان ترجمه شده بود. مثلاً «خانهی کاغذی» در سال ٢٠٠٦ چاپ شده و خوانندگان زیادی در آلمان داشت. اما بعد از نمایشگاه ٢٠١٠ بود که جامعه ادبی آلمان این نسل جدید و شورشی ادبیات اسپانیاییزبان را کشف کرد. خانم میشی استراوسفلد، گردآورنده مجموعهداستان «قایقهایی از آتش» از کارشناسان برجسته ادبیات اسپانیاییزبان است. ایشان سالهاست که فقط در این حوزه کار میکنند. کارشان همین است. ساکن بارسلون، پایتخت ادبی جهان اسپانیاییزبان است. هر یک از مترجمین این مجموعه نیز بهنوبه خود متخصص زبان و ادبیات اسپانیایی هستند. در اهمیت این مجموعه کافیست اشاره کنم که با حمایت مالی وزارت امور خارجه و در نشر بسیار معتبر «فیشر» چاپ شده است. این مجموعه شامل سيوشش داستان است در ژانرهای متفاوت، با انتخابی کارشناسانه و سنجیده که تصویری کلی از این نحله ادبی را ترسیم میکند. ترجمه فارسی این مجموعه، بهدلایلی که ذکرش لازم نیست، و با توجه به سال انتشار آن، یعنی ١٣٩٢ فقط هفده داستان شد. و مهیا نبودن فضای نشر در ایران برای انتشار بقیه داستانهای این مجموعه، درد و حسرت، و تأسف عمیقی است که فکر میکنم همواره با من میماند. نخستین ناقد ادبی که اهمیت این مجموعه را برای ادبیات داستانی ایرانی دریافت، زندهیاد فتحالله بینیاز بود و «قایقهایی از آتش» را جزو ده کتاب برتر ترجمهشده در حوزه ادبیات داستانی برشمرد. من قبل از ترجمه این مجموعه، ادبیات داستانی ایران را بهقدر کافی میشناختم. و میدانستم که درد اصلی ادبیات ما، در دو دهه اخیر چیست. انتخاب و ترجمه این کتاب با نگاه آسیبشناسانه به ادبیات معاصرمان صورت گرفته است. کلانشهرهای آمریکای لاتین شباهت بسیار زیادی به کلانشهرهای ما دارند. شر، بهمنزله سوژه کانونی رمان و ادبیات داستانی، نتیجه فقر، رنج، تبعیض، بیعدالتی، خشونت و... است. نویسندگان این نحله ادبی خود را در مرکز پرسشهای بنیادین زمانهی خود قرار میدهند. اما در حوزه ادبیات پاسخ به این پرسشها، مثل حوزه جامعهشناسی سرراست نیست. نیازمند ذهن و ذوق ادبی است. پاسخها باید در قلمرویي باشند که به آنها قلمرو تخیل و همچنین مؤلفههای داستان و رمان میگویند. مؤلفههایی چون، ساختار، انسجام، طرح و توطئه، شخصیتپردازی، فضاسازی، گرهافکنی و گرهگشایی، اوج و فرود، تعلیق، و ... و مهمتر از همه زبان خوب داستانی. اینها مواردی است که بهاندازه کافی در کارگاههای داستاننویسی درس میدهند. اینها شرط لازم است، اما کافی نیست.
همزمان با انتشار ترجمه آثاري از اين نويسندگان،کتاب ديگري با عنوان «جمهوري جهاني ادبيات» نوشته پاسكال كازانووا با ترجمه شاپور اعتماد در اينجا منتشر شد كه به ارتباط ادبيات با مراكز ادبي جهان ميپرداخت. در پیشگفتار «قايقهايي از آتش» نيز آمده است كه نويسندگان پساپستبوم آمريكاي لاتين همه گونههاي «رئاليسم جادويي» را كنار گذاشته و در مانيفست خود خواستار آزادي تام براي آثارشان شدند و خود را ادامه جوزف كنراد، كافكا و پروست خواندند. اين تلقي كه ميخواست نويسندگان نزديك به «پايتختهاي ادبي» را سرمشق خود قرار دهد و خود را از قيدِ بوميگرايي برهاند، تا چه حد با ايده كازانووا درباره ادبيات نسبت دارد؟ آيا انتخاب و ترجمه اين دو كتاب در يك مقطع زماني، نشانگرِ شناسايي خلايي در ادبيات ما نيست، همان ضرورتي كه ترجمه ايندست كتابها را رقم زده است؟
کتاب «جمهوری جهانی ادبیات» و ادامه بحث آن در کتاب «ادبیات و جهان»، دو کتاب بسیار شاخص و سترگ نظری هستند. درواقع توصیف جهان ادبی، و کشف قوانین آن است و خواندن آن به ما کمک میکند تا مکان تاریخی و جغرافیایی و ناهمزمانی خود را بهقول کازانووا با «نصفالنهار گرینویج ادبی» دریابیم و درک کنیم. این دو کتاب که بایسته است چندین ترم در دانشکدههای ادبیات تدریس شوند، احتمالاً هنوز در قفسههای کتابفروشیها خاک میخورند. و باز احتمالاً حتا برخی از نویسندگان ما که سودای جهانیشدن دارند، و نیز استادان ادبیات در دانشگاههای ما آنها را نخواندهاند. توجه داشته باشید که شمار استادان و نویسندگان ادبیات کشور ما دستکم چندهزار نفر است و شمارگان هرکدام از این کتابها فقط هزار نسخه. اما «قایقهایی از آتش» نشاندادن یک سیاست رهاییبخش در حوزه ادبیات داستانی است. این نحله ادبی به «باستا» هم معروف است. باستا، یعنی «بس» است، یعنی دیگر خسته شدیم از سیطره یک سنت ادبی. سنتی که دیگر پاسخگوی زمینه و زمانه نسل من نیست. گشودگی به جهان و گشودن افقهاي تازه، سیاست رهاییبخش میطلبد. ایده نویسندگان پساپستبوم را میتوان با استفاده از مفهوم «ایده، و «رخداد» در نزد آلن بدیو توضیح روشنگرانهای داد: «ایده» درواقع ایقان به وجود امکان است، امکانی غیراز آنچه هست، و «رخداد» آفرینش این امکان است. مشکل ما در ادبیات داستانی خیرهماندن به این و یا آن امکان است. مثل همهچیزمان. انتخاب بین این یا آن. بهزعم من سیاست رهاییبخش ادبیات، یعنی جستوجوی مداوم و خستگیناپذیر افقها و امکانات نو. این امر برای داستاننویسان ما ممکن است، اما ساده نیست. افقها و امکانات نو را کجا باید بیابی. در درون جمهوری جهانی ادبیات. همان کاری که نویسندگان نسل «باستا» در آمریکای لاتین کردهاند. تا کی و تا کجا میشد ادای گارسیا مارکز را درآورد و «رئالیسم جادویی» نوشت. بدون تعارف بگویم، مشکل ما، مشکل بیسوادی و کمسوادی است. نرخ سرانه مطالعه را نگاه کنید، تیراژ شرمآور کتابها را و... بعد آرژانتین را نگاه کنید. بوئنس آیریس برای هر صدهزار نفر بيستوپنج کتابفروشی دارد، و کتابخانههای عمومی را هم اضافه کنید به اینها. شهر کتابها. بیجا نیست که میگویند، آرژانتین سیزده میلیون داستاننویس دارد، یعنی بهتعداد کل جمعیتاش. متفکرین ما، متولیان فرهنگی ما برای بیرونآمدن از این وضعیت باید چارهای بیندیشند و امکانات و افقهای نویی را بگشایند؛ وگرنه طبقه متوسط شهری ما، که علیالاصول باید مصرفکننده اصلی کالاهای فرهنگی باشد، بهقول یکی از جامعهشناسان ما روزبهروز بیشتر از پیش از نظر فرهنگی «مستضعف» میشود. سرمایه ادبی هر کشوری، مثل سرمایه اقتصادیاش، نیاز به گشودگی دارد، گشودگی به جهان. نرخ رشد سرمایه ادبی هر کشوری ربط وثیق دارد به اینکه چهقدر اجازه میدهد سرمایه جهانی ادبی وارد کشورش بشود. «شکوفایی» در چنین شرایطی امکانپذیر است، راههای دیگر آب در هاون کوبیدن است.
در هفده داستان مجموعه اخير، که به دوره بعد از «پستبوم» تعلق دارند، و در دیگر آثاری که از ادبیات آمریکای لاتین ترجمه کردهاید، ژانرهاي متفاوتي را ميتوان يافت: از داستانهاي جنايي و فيكشنها تا تلفيقهايي از واقعيت و خيال، از رمانهاي كوتاه، ساده و پُرشتاب تا رمانهاي پيچيده و حجيم. اما در غالب آنها سويهاي اعتراضي هست. اين «شورش مداوم عليه واقعيت» چطور اتفاق ميافتد؟ آيا این امر فقط رویکرد مضمونی است یا سویه زیباشناسانه هم دارد؟
سیمای آمریکا لاتین و بهویژه کلانشهرهای آن با زمانهای که در ادبیات به دوره «بوم» معروف است، یکسره متفاوت است. در پیشگفتار «قایقهایی از آتش» گردآورنده مجموعه این تفاوتها را در حوزههای مختلف حیات این کشورها نشان داده است. دهه شصت میلادیِ آمریکای لاتین شبیه دهه چهل شمسی ماست. امروز اگر داستاننویس ما بخواهد «عزاداران بیل» بنویسد، قطعا بیخود و آبکی از آب درمیآید. دهه چهل و پنجاه ما هم بهنوعی دوره «شکوفایی» ادبیات ما، دستکم در چارچوب جغرافیایی ما بود که گسسته شد. در آمریکای لاتین هم هرچند که «بوم» جهانی شد، اما سیمای آمریکاي لاتین که در دوره «بوم» نماند. «روستاهای مصفا و دنج و خلوت، یا شهرهای مرده و بیجان» تبدیل شدند به «کلانشهرهای بیدر و پیکری که دود و خشونت، و جنایت، لحظهبهلحظه حیاتشان را نقش میزد.» وقتی زیر کرسی زندگی میکنی میتوانی داستان امیر ارسلان گوش کنی، اما در تهران که فقط دود آن خفهات میکند، باید امیرحسن چهلتن بخوانی.
مضامین داستانها و رمانهای نسل جدید نویسندگان آمریکای لاتین کاملاً متفاوت است با نسل «بوم». البته، در فاصله «بوم» و «پساپستبوم» نویسندگان «پستبوم» است که بهنظر من بارگاس یوسا برجستهترین نماینده این جریان است. نسل جدید نویسندگان آمریکای لاتین همانطور که نویسنده پیشگفتار «قایقهایی از آتش» نوشته، زیباشناسی خاص خود را دارند. این مجموعهداستان خواننده را بهطور ژرفتر و وسیعتر با کشورهای مختلف آمریکای لاتین آشنا میکند. و ویژههای مهم این نسل، توازنی است که میتوانند بین عقل و احساس برقرار کنند. و دیگر اینکه، گشودگی آنها به پذیرش عناصری که خارج از حیطه فرهنگی و جغرافیایی آنهاست و بازتاب آن در آثارشان. زیباشناسی این نسل را، میتوان زیباشناسی شورشگرانه نامید، آنها به نبرد اقتدار و خشونت میروند، اما سلاحشان تخیل و زبان است، تخیل یک جهان عاری از رنج و خشونت و...
داستان بلند «خانهي كاغذي» از كارلوس ماريا دومينگس، از همان سطرهاي نخست تکاندهنده است. مشخصا از پيوند زندگي با ادبيات ميگويد و از خطرناكبودن كتابها. «كتابها سرنوشت انسانها را دگرگون ميكنند.» این داستان را شاید بتوان، داستانی درباره شیفتگان کتاب يا سرنوشت كساني دانست كه با ادبيات سروكار دارند. بلوما لنون، شخصيتي كه راوي بر كرسي او در رشته ادبيات اسپانيايي دانشگاه نشسته، در حال خواندن شعری از امیلی دیکنسون زیر ماشین میرود و میمیرد. راوي هم كه بهخاطر نسخهاي قديمي از رمان «خط سايه»ي کنراد كه براي بلوماي مرحوم فرستاده شده بود، راهي سفر دورودرازی ميشود تا فرستندهاش، كارلوس براوئر را بیابد. براوئر که تمام هستیاش به کتاب مرتبط است، داروندارش را از دست داده، با كتابهایش خانهاي كاغذي ميسازد و سرآخر هم ناگزير با دگنک به جان خانه ميافتد و ويرانش ميکند تا کتابي را از ميان ديوارهاي کاغذي بيابد. از وجه نمادين «خانهي كاغذي» بگوييد و از تلقيِ دومينگس درباره ادبيات.
شروع داستان «خانهی کاغذی» یکی از درخشانترین و بهیادماندنیترین شروعهاست. داستان را در ژانر کارآگاهی نوشته است. راوی بعداز مرگ بلوما، نسخهای قدیمی از «خط سایه»ی کنراد را دریافت میکند که آغشته به غبار سیمان است. برای راوی (بدون نام) که در دانشگاه کمبریج جانشین بلوما شده است، دریافت این کتاب سؤالات زیادی بهوجود میآورد. برای چه کتاب بعد از دو سال به کمبریج برگشته؟ تاکنون کجا بود؟ بلوما از کتاب آغشته به گرد سیمان چه میخواست؟ کشف این معما در کمبریج ممکن نیست. کنجکاوی راوی برای یافتن نشانههای فرستنده بینامونشان کتاب، که فقط تمبر کشور اوروگوئه دارد، او را به سفری وامیدارد که بهاندازه مسافت نصف جهان است: از لندن تا اوروگوئه. راوی ابتدا با یک مجموعهدار آشنا میشود و بهواسطه او با براوئر و عشق جنونآمیزش به کتاب. کتابها، تنها فضای فیزیکی را اشغال نمیکنند، آنها در درون و روح یک شیفته کتاب سکنا میگزینند. در «خانهی کاغذی»، کتاب «خط سایه» کتاب سفر است و یادبود عشق یک شب، میان دو مجنون کتاب. بلوما آن را همچون یک گرویی پیش کارلوس میگذارد، این گرویی بعد از مرگ بلوما به یک بومرنگ (وسیله بازی به شکل V که معمولاً از چوب درست میکنند، و آن بعد از پرتاب بهسوی خود پرتابکننده برمیگردد) تبدیل میشود. راوی با کارلوس براوئر آشنا نمیشود، گویی که او در آن سوی «خط سایه» ناپدید شده است. ناگهان استعاره یک مجنون کتاب در کتابخانهاش تجسم مییابد. وقتی بلوما میخواهد کتاب را پس بگیرد، معنایاش انهدام خانهای است که از کتابها ساخته شده است. دومینگس، در این کتاب نشان میدهد که شناخت عمیقی از ادبیات آمریکای لاتین و دیگر آثار ادبی بنیانگذار جهان دارد. کتاب در «خانهی کاغذی» صرفاً بهعنوان ناقل فرهنگ نموده نمیشود، بلکه خطریست برای صاحب آن تحت حکومت نظامیان در آرژانتین. کتابها زندگی بلوما و کارلوس را بههم نزدیک میکنند، بلوما هنگام مطالعه میمیرد و کارلوس درون کتابهایش ناپدید میشود. در نگاه کارلوس، کتاب فقط یک شئی فیزیکی نیست، با آتشگرفتن فیشهایش، مضمون و ارزش معنوی آنها هم ازبین میرود. برای یک «بیبلیوفیل»، هیچچیز وحشتناکتر از این نیست. دومینگس از الگوی خود بورخس پیروی میکند. کتابها میتوانند آدم را دچار شیفتگی جنونآمیز کنند. پدر جنون کتاببازی (بیبلیومانی) ـ بورخس ـ این را خوب میدانست. او در داستان «کتابخانهی بابل» شیفتگی و جنونی را که از کتاب نشأت میگیرد، در کنار هم قرار میدهد. براوئر شبیه بورخس است. بورخس نه اینکه تمام کتابها، اما بهطور حیرتآوری کتاب خوانده بود. براوئر هم میخواهد قارههای کلمات چاپشده را فتح کند. او کتاب را با «ولع کانیبالی» میبلعد. در سر براوئر یک نقشه جغرافیایی ادبیات شکل میگیرد که کاملاً «کتابخانهی بابل» بورخس را بهخاطر میآورد. راوی دومینگس، داستان کارلوس براوئر را در نقش یک کارآگاه روایت میکند. قهرمان او در یک کنفرانس با بلوما آشنا میشود و عشقورزیدن یاد میگیرد. درباره «خانهی کاغذی» میتوان بیشتر از اینها گفت، مثلاً چرا بلوما آرزو میکند، هنگام قرائت شعری از امیلی دیکنسون بمیرد. برای گشودن این میل باید امیلی دیکنسون را شناخت و... البته این کارها، کار ناقدان ادبی است.
ادامه دارد...
عبدالجبار کاکایی
باري به هر چه بود و نبود از تو راضيم
با روزگار كور و كبود از تو راضيم
اي عمر پر تپش به نفسهاي سهمگين
در اختناق آتش و دود ، از تو راضيم
با يك دو قطره اشك زلالي كه ريختم
در شوره زار چشم حسود، از تو راضيم
كابوس سال و ماه من اي صبح دير ياب !
با خواب راحتي كه نبود، از تو راضيم
اكنون كه با دو بال شكسته از آسمان
پر مي زنم به قصد فرود، از تو راضيم
اي عشق اي كرشمه ي دير از تو نا اميد،
اي مرگ اي تبسم زود ، از تو راضيم
هر چند حال و روز درستي نداشتم
اي عمر با تمام وجود از تو راضيم
مهرداد فلاح
تا از دوست زخمی عمیق تر بردارم
دارم دوست را تازه میکنم
دوست دستی در جریان دارد
خیس از خواب های بی سمت
پا به خیابانی می سپرم از یادها شلوغ
شلوغ است سری که انگشت ها روی آن ضرب می گیرند
دوست دلی دارد
دلی که دوست به دست دارد
سیبی ست که از پوست ناگهان کنده می شود
کنده از من چیزی می شود
می شود مگر!؟
دوست دارد تازه می شود به قیافه ی چاقو
حسین شکر بیگی
فکر کردن به تو
فکر کردن به بارانی ست که در پِراگ می بارد
دو سال بعد از جنگ .
فکر کردن به تو
آسمان امنِ بعد از جنگ است
فکر کردن به لباس گرم اسکیمویی ست
که در شب سردِ قطب
گرم ترین جای جهان است .
فکر کردن به تو
ستاره ی دوریست
که ازآن هیچ کس نیست
دهکده ی ناشناسیست
در مکزیکو سیتی
با مردمانی با پوست مس
و گرمای یک سرخپوست واقعی .
فکر کردن به تو
فکر کردن به تو نیست
نقشه ی گنگیست
تا سبزترین
روشن ترین
و تاریک ترین جای زمین را کشف کنم
فکر کردن به تو
فرو دادن اکسیژن این شب تابستانی ست
رهایی
از هوایی بید خورده
که در گنجه ی تاریکی
مرده است
فکر کردن به تو
برف سنگین بیست سال پیش است
فکر کردن به تو
ماه بزرگ صیداست
که از بیروت هم دیده می شود
ظهر تابستانی قاهر ه است
که بر روی نیل گرم قایق سواریست
فکر کردن به تو
فکر کردن به گریه ایست
که سینه را از ابر پرکرده
اما نمی رسد
فکر کردن به تو
شب پره ایست
که شبهای تابستانی
در معبدی در خاور دور
بر مجسمه ی تاریک بودا می نشیند
و ماه
غنچه ی گلیست
که در ویتنام می شکفد
فکر کردن به تو
شبی تابستانیست
که از فردا
واهمه ای ندارد
یلدا نیکو سرشت
با عشق سر سازش اگر داشته باشد
از خانه ی هم سایه خبر داشته باشد
دل بستم و هرگز بخدا فکر نکردم
بی من برود،عزم سفر داشته باشد
سر رفته قرار از سر این پنجره شاید
یک بار از این کوچه گذر داشته باشد
من درد دلم را به که گویم که نرنجد
مادر که دلش خواست پسر داشته باشد؟
این شعر مرا بعد او از راه به در کرد
این مهلکه کی راه به در داشته باشد?
دنبال دلش رفته و احساس جدیدش
کی از من دیوانه خبر داشته باشد
درمان دلم پیش کسی غیرخودش نیست
یک بوسه فقط، بلکه اثر داشته باشد
وقت است بیاید به سر قول و قرارش
یک ذره مرا دوست اگر داشته باشد
هفته نامه ی پیک ایلام /peyk-e ilam...
ما را در سایت هفته نامه ی پیک ایلام /peyk-e ilam دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : peikeilama بازدید : 187 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 20:32