رنگين كمان 1127

ساخت وبلاگ

زيرنظر محمدرضا رستم‌پور

گفتگوی فرهاد کریمی با سمیه قبادی
در شعرهایم محدودیت های زن را بیان کرده ام


ناگهان متوجه می شویم که در سطح شهر در یک روز و یک ساعت همزمان در مکانهای مختلف انجمن برگزار می شود، مگر در شهر چند نفر شاعر حضور دارند که این همه جلسه ی شعر داریم؟؟؟؟ خلاصه بگویم شعر دارد قربانی جبهه گیری ها و لج بازی های افرادی می شود که خدا کند یادشان نرفته باشد شعر در بستر دشمنی و کینه رشد نخواهد کرد
فرهادکریمی: سمیه قبادی،متولد ۱۳۶۰ کرمانشاه. شعر را از سال ۷۸ در انجمن ادبی رشید یاسمی شروع کرده و بعد از آن در جلسات هفتگی انجمن هایی که در آن سالها برقرار بوده، شرکت داشته است. از سال ۸۳ تا ۸۶ مسئولیت انجمن ادبی «تولدی دیگر» را عهده دار بوده و جوایزی را نیز در جشنواره های کشوری و منطقه ای دریافت کرده است. اولین مجموعه­ ی شعر سمیه قبادی با نام «این کتاب نیست، احتمال یک زن بیشتر است» به تازگی توسط انتشارات داستان منتشر شده که به همین بهانه با این شاعر جوان به گفتگو نشسته ­ایم:
ـ خانم قبادی مجموعه شعری از شما با نام «این کتاب نیست، احتمال یک زن بیشتر است» به تازگی توسط انتشارات داستان منتشر شده، خودتان این مجموعه را معرفی می­ کنید؟
این مجموعه از ۲۵ اثر که شامل غزلها و‌مثنوی های من هست جمع آوری شده، که می توان گفت حاصل ۱۶سال نوشتن و کسب تجربه ی بنده ست، تمام تلاشم بر این بوده که دغدغه هایی که در دنیای امروز وجود دارد و برای من در مطلع آن ادبیات قرار دارد را در این اشعار قرار بدهم، غزلها و مثنوی های این مجموعه عاشقانه و اجتماعی هستند و انتشارات داستان به چاپ رسانده است و مهرماه سال جاری وارد بازار کتاب شد.
ـ تِم اصلی شعرهای این کتاب عاشقانه و اجتماعی است، از نظر محتوا کدام موارد از انگاره های اجتماعی را در شعرهایتان مورد بررسی و یا انتقاد قرار داده اید؟
 قبل از هر چیز باید بگویم که به شعر زنانه یا شعر مردانه اعتقادی ندارم، به زبان شعری معتقدم که زبان حال همه ی افراد باشد و جنسیت در آن دخالتی نداشته باشد و باعث تفکیک افکار نشده باشد. اما در این برهه از عمر هنری خودم از نگاه یک زن به دنیا می نگرم و متعاقبا می نویسم و این نگاه به طبع در نوشتن من تأثیر بسیار زیادی داشته و دارد، در شعرهایم محدودیت های زن را بیان کرده ام، زنی که می خواهد آزادانه بیاندیشد، ببیند، بنویسد، دوست بدارد، بخندد و ..... در واقع زندگی کند، اما آیا دنیایی که در آن هستیم این را می پذیرد؟ بعید می دانم یا بهتر است بگویم من ندیده ام... نمی خوام مظلوم نمایی کنم و یا شبیه گروه هایی که شعار دفاع از حقوق زن را سر می دهند، به دنبال احقاق حقوق گمشده ی قشر خاصی باشم، ابداً... در شعرهای من زنی زندگی می کند که خسته است و دنبال گریزگاهی می گردد که در آن به آرامشی هر چند نسبی دست پیدا کند، آرامشی که نیاز نباشد در آن خودسانسوری کند.
ـ به نظر شما یک متن فارغ از مسائل جنسیتی، می تواند نگاهی فرا جنسیتی ارائه دهد؟
هنر یک زبان مشترک است برای همه ی افراد، فارغ از رنگ و نژاد و لهجه و البته جنسیت در هنر همه ی این ها وجود دارند و هنرمند رسالتش بر این است که این زبان مشترک را به گوش همه برساند و آنچه که از دریچه ی هنر می بیند را در اختیار مردم جامعه اش قرار دهد.
ـ پرداختن به معناهای نمادین و حدس­های مخاطب، چقدر می تواند شعرهای یک شاعر را به روایت­ های موجود در اجتماع نزدیک کند؟
 شاعر از جنس همین مردم است و در میان مردم زندگی می کند، نمی توان شاعر را از مردم یا مردم از شاعر جدا دانست، واژه ها و تصاویری که در اکثر شعرهایم استفاده کرده ام، همان هایی هستند که ممکن است بارها و بارها در دیالوگ هایی که با دیگران داریم، بکار ببریم، یا اتفاقاتی که باعث ایجاد حس اولیه ی شعر در من شده اصلا دور از ذهن نیست، عشق و جنگ برای من دو عنصر خیلی مهم و کاربردی در امر سرودن هستند.... تا زمانی که در دنیای اطراف ما جنگ وجود داشته باشد، باید ضد آن بنویسیم، و تا زمانی که قلبی به طبش در می آید باید از لحظات شیرین آن نوشت...
ـ اعتراضی به مسائل آزار دهنده ی اجتماعی در شعرهای شما وجود دارد. استفاده از این فاکتور چقدر در بیان حقایق درونی مولف کارکرد دارد؟
 من معتقدم وقتی موضوعی جامعه مورد نظر هنرمند را آزار می دهد، هنرمند آنرا با روش های مختلف بیان می کند تا شاید بتواند راهی برای برطرف کردن آن موضوع پیدا کند. نقاش با تابلویی که ترسیم می کند، آهنگساز با نت هایی که کنار هم قرار می دهد و سازی که نوای درونی اش از آن به گوش می رسد. سینما با تصویر، که این هنر انصافا در بیان مطالب حق زیادی به گردن مخاطب دارد. هر هنری با ابزاری که در اختیار هنرمند قرار می دهد در این مسیر حرکت می کند. و در شاعر این کلمه است که هم می تواند مخاطب را به خواب فرو ببرد و هم می تواند رستاخیز ی عظیم را در او بوجود بیاورد. قرار نیست زنده باد و مرده باد راه بیاندازد و خمودگی و افسردگی و پژمردگی را به جامعه تزریق کند، او دردهایی که در درون خود دارد و نمایی از جامعه ی بیرون از خود می تواند باشد، با کلمات و با شعر بیان می کند.
ـ جنگ بخشی از هویت ما مردم غرب کشور است. شما در پرداختن به جنگ، چقدر به دنبال عادت زدایی و ارائه ی نگاه جدیدی بوده اید؟
سوال خیلی خوبی ست، ممنونم که مطرح کردید. اول اینکه جنگ فقط به غرب کشور ما تعلق ندارد، جنگ مقوله ای ست که در کشور ما هیچ وقت فراموش نخواهد شد، چرا که تأثیرات آنرا هنوز و همچنان در زندگی مان می بینیم، البته منکر این نیستم که این تأثیرات در غرب کشور به شدت پر رنگ تر است. در من تأثیرات جنگ درونی شده و من از یک جنگ درونی حرف می زنم، خشونتی که در دنیای بیرون از من است را نمی توانم نادیده بگیرم و تلاش کرده ام که ضد آن بنویسم و از کلیشه ها دوری کنم. این را در مجموعه ی عاشقانه های جنگ شاید بهتر بتوانم به گوش مخاطبان برسانم. جنگ چهره ی زشتی دارد، اما هنرمند است که از همین زشتی هم استفاده می کند تا مخاطب را به دنیای پیرامونش آگاه تر سازد. از شعار باید بپرهیزد تا اثرش جایگاه واقعی خود را در جامعه پیدا کند.
ـ همه­ ی ابزارها و امکان­های شعری و شگردهایی که آن را می­سازد و شکل می­دهد بیش از هر چیز، انگاره­ های ذهنی و واگویه­ های درونی شاعر را نقش می­دهند. چقدر خوِد واقعی شما با خودِ حاضر در شعرهایتان هماهنگ است؟ شخصیت هر کسی دارای ابعاد مختلفی ست و در اهل هنر این هنر است که به این ابعاد مختلف شخصیتی اجازه ی نمود و  بروز بیشتر و عمیق تر را می دهد. زنی که در شعرهای من است از خودِ من خیلی فاصله ندارد. زنی که از سانسور شدن بیزار است، در درونش نبردهای زیادی دارد، به دنبال آرامشی هر چند نسبی در دنیای پر هیاهوی امروز است، کم رو و خجالتی ست و شعر وسیله ی بروز راحت تر این موارد شده است.
ـ وضعیت شعر کلاسیک امروز کرمانشاه را چگونه ارزیابی می کنید؟
 شعر کلاسیک به خودی خود در کرمانشاه چند سالی بود که در رکود به سر می برد و نسل تازه ای را ارائه نکرده بود، اما اگر بخواهم تقریبی بگویم حدود یکسال و نیم است دوستان جوانی را می بینم که به شعر کلاسیک و سرودن آن علاقمند هستند و در این عرصه فعالیت جدی دارند اما در کل شعر در کرمانشاه حال خوبی ندارد و آنهایی که باید از آن مراقبت کنند، در بد شدن حال و روزش بیشتر تلاش می کنند تا بهبود آن.که من می گویم این کار کاملا ناخواسته و سهوی ست. شعر مقوله ای نیست که در آن به دنبال آمار باشیم. چند نفر به انجمن من می آیند و چند نفر به انجمن دیگری. انجمن من چندمین جلسه اش را برگزار کرد و انجمن دیگری چند جلسه. ناگهان متوجه می شویم که در سطح شهر در یک روز و یک ساعت همزمان در مکانهای مختلف انجمن برگزار می شود، مگر در شهر چند نفر شاعر حضور دارند که این همه جلسه ی شعر داریم؟؟؟؟ خلاصه بگویم شعر دارد قربانی جبهه گیری ها و لج بازی های افرادی می شود که خدا کند یادشان نرفته باشد شعر در بستر دشمنی و کینه رشد نخواهد کرد
بلوط


قاسم حسینی
باور نمی‌کنم که بیایی به دیدنم
آه ای همیشه عشقِ تو مرز رسیدنم

بعد از تو ساده می‌شود از هر کسی گذشت
ساده‌ست بی تو از همه کس دل بریدنم

جز غم نمی‌دهم به هر آن کس که خوانَدَم
شعر غمم؛ چه سود بَرَند از شنیدنم!

«زین همرهان سست عناصر دلم گرفت»
دیری‌ست آهوانه به فکر رمیدنم

من یک کبوترم، تو هم آن آسمان صاف
در آرزوی پر زدن و پر کشیدنم

تو مرز بی‌نهایت عشقی و ناپدید
بر خارزار عشق، چه حاصل دویدنم؟

پژواک گام توست که نزدیک می‌شود!؟
باور نمی‌کنم تو بیایی به دیدنم.
*مصرعی زا مولانا

آرش شفاعی
بخواب ساعت عزیزم
به چه امید می‌چرخی؟
وقت آن شده
اعداد را از بین چرخ دنده‌هایت
کلمات را از لای دندانم
بیرون بکشم

دهانم طعم ریاضیات دارد
در تابستان چهل درجه
پرده را کنار می‌زنیم
من و چل‌سال پیش خودم
در چمنزاری بی‌نام قدم می‌زنیم
درختانی بی‌عدد
می‌پرسند:
«ساعت چند است؟
دل‌مان برای سایه‌های‌مان تنگ شده

محمد رضا ترکی
خانه به دوشِ فنا در شب طوفانی‌ام
داغ کدامین خطا خورده به پیشانی‌ام

همسفر بادها، رفته‌ام از یادها
فاصله‌ای نیست تا لحظه ویرانی‌ام

خوب، نه آنگونه خوب، تا به بهشتم بری
بد، نه بدانگونه بد، تا که بسوزانی‌ام

سایه اهریمن است یا شبحی از من است
این که نفس می‌کشد در من پنهانی‌ام

کولی زلفت شبی، خیمه بر این دشت زد
آه که تعبیر شد خواب پریشانی‌ام

در شب غربت مپرس حال خراب مرا
یکسره طوفانی‌ام، یکسره بارانی‌ام

سیروس عبدی
بس کن این نامهربانی را که مهمانِ توام
چند روزی ریزه-خوارِ گوشه خوانِ توام

توشه ای از ترکه بی رحمی ات سهمم نشد
فرض کن ، تنبل ترین طفلِ دبستانِ توام

های دنیا ! خانه بر پل ساختن ، دیوانگی ست
عابری بر معبرِ باریک و لغزانِ توام

مرحبا بر غیرتت ، ای آبروی با وفا !
هم تو حفظم می کنی هم من نگهبانِ توام

کوششی ناچیز اگر دارم ، کِشش واجب تر است
شاهدم باش ای خدا ، درگیرِ شیطانِ توام

از کنارم رد شدی یک روز با لبخند ، عشق !
بعد از آن شبهای بسیاری ست ، گریانِ توام

هفته نامه ی پیک ایلام /peyk-e ilam...
ما را در سایت هفته نامه ی پیک ایلام /peyk-e ilam دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : peikeilama بازدید : 187 تاريخ : سه شنبه 10 مرداد 1396 ساعت: 2:17