خورجين 1101

خورجين

دو كلمه حرف حساب
رهروان خطا
اي كه بر پيشانيت داغي بُود زاري مَكُن
گر بهشت جاودان خواهي دل آزاري مكن
همره و هم سوي حق باش و زناحق رو بدار
لحظه لحظه با خدا باش و ستمكاري مكن
رهرو راه وفا باش و محبت پيشه كن
با زبان و در عمل هم مردم آزاري مكن
از ستمگر دوري و مظلوم را ياري نما
ظلم ظالم را بكوب از او پرستاري مكن
دل سراي كبريا باشد مرنجانش دمي
عاشق بيچاره را منعش ز دلداري مكن
صوفي و عارف و عاشق به ره خويش روند
خويش را عرضه تو بر هر سرِ بازاري مكن
مست و مدهوش صفاي باطنش گرديده است
سالك اين راه را دعوت به هوشياري مكن
كارگر داغش به دست باشد بزن بوسه بر آن
پيرو او باش و هرگز فكر سرباري مكن
تا به كي چرخي بدور خود بسان دايره
مستقيم است راه حق اينگونه پرگاري مكن
حال رضوان را نگر كز جور مي‌نالد همي
دل مرنجان و سپس ابراز شرم ساري مكن

رضوان الوندي- ياردانقلي‌زاده