• عبدالجبار کاکایی
از پدرم اسمشُ یاد گرفتم
وقتی چشام به روی دنیا وا شد
هنوز تو قنداقه بودم یاعلی
گفت و منُ بغل گرفت و پاشد
تو عالم بچگی و سادگی
وقتی غمی دنیامُ تاریک میکرد
پدر میگفت یا علی و پا میشد
منُ به آسمونا نزدیک میکرد
زمزمهی یا علی و یا علی
از رگِ مادرم تو خونم میریخت
شبای تشنه وقتی شیرم میداد
طعم علی روی زبونم میریخت
علی کلید خانهی خدا بود
قفل دل شکسته رُ وا میکرد
علی مثِ فرشتههای معصوم
با گریه دنیا رُ تماشا میکرد
ماه شبای مشق بچگیهام
عکس علی بود که تو چشمه میریخت
وقتی علی رُ مینوشتم رو خط
نام علی برام کرشمه میریخت
بچگیام عمریه رفته از یاد
با اونکه از غصه دارم تا میشم
دخترمُ وقتی بغل میکنم
بازم میگم یا علی و پا میشم
• علیرضا قزوه
کاروان از هفت شهر عشق و عرفان بگذرد
راه بیتالله اگر از هند و ایران بگذرد
مهربانا یک دو جامی بیشتر از خود برآ
مستتر شو تا غدیر از عید قربان بگذرد
«خون نمیخوابد» چنین گفتند رندان پیش از این
کیست میخواهد که از خون شهیدان بگذرد؟
نغمهاش در عین کثرت، جوش وحدت میزند
هر که از مجموع آن زلف پریشان بگذرد
پردة عشّاق حاشا بیترنّم گل کند
شام دلتنگان مبادا در غم نان بگذرد
وای روز ما که در اندوه و حرمان سر شود
حیف عمر ما که در دعوا و بهتان بگذرد
خون سهراب و سیاوش سنگفرش کوچههاست
رستمی باید که از این آخرین خوان بگذرد
کاشکی این روزها بر ما نمیآمد فرود
حسرت این روزها بر ما فراوان بگذرد
کافر از کافر گذشت و گبر یار گبر شد
کاش میشد تا مسلمان از مسلمان بگذرد
حال و روز عاشقان امروز بارانیتر است
نازنینا اندکی بنشین که باران بگذرد
از شراب مشرق توحید خواهد مست شد
گر نسیم هند از خاک خراسان بگذرد
• حبیب الله بخشوده
بخوان مطرب نوای تار بامن
بزن چنگی به زلف یار بامن
بگو از جشن ختمی های خرداد
سماع شاد گندمزار با من
بگو باران ببارد پشت شیشه
بخواند چلچله بسیار بامن
تو راه راست زن در پرده ی شور
مهار چرخ کج رفتار با من
نترس از سنگ ها آیینگی کن
شعاع پرتو انوار با من
اگر غم لشکر انگیزد غمی نیست
که حافظ هست و تار ومار بامن
به خاکش می کشم ازآسمان ها
حساب ثابت و سیار با من
مطیع نفس شیطانی ست زاهد
نخوان او را بخوان این بار بامن
چه حالی می دهد نوشیدن شعر
در آن مجلس که باشد یار با من
* اشاره به بیتی از لسان الغیب
• بهروز سپید نامه
به دریایی که در غدیر جوشید
کاروان آرام می راند به سمت آبگیر
کاروان مُشک و عنبر کاروانی از عبیر
آسمان دف می زند بر قرص خورشید بلند
باد هوهو می کند در زلف گل های کویر
حضرت جبریل با زنبیلی از عطر بهشت
شوق می پاشد به روی لحظه های ناگزیر
ناگهان آرام شد…آرام شد… تا ایستاد
گام های کاروان عشق نزدیک غدیر
روی تل، خورشید ممکن شد، شبیه قرص ماه
بی مثال و بی قرین و بی رقیب و بی نظیر
بعد هم دستی شبیه دست موسای کلیم
یا شبیه ذوالفقار مست سازش ناپذیر
در کف ختم رسل ممکن شد و از آسمان
عشق فریادی برآورد: ای علی دستم بگیر
با علی دنیا بهشت و بی علی چون دوزخ است
با علی خورشید می تابد به روی زمهریر
تا ابد هرگز نحواهد دید چشم روزگار
تیغ همچون ذوالفقار و راد مردی چون امیر
• سهیل محمودی
شب رفت و صبح دید كه فرداست
پلكی زد و ز خواب به پا خاست
از شرق آبهای كفآلود
خورشید بر دمیده و پیداست
با این پرندههای خوش آواز
ساحل ز بانگ و هلهله غوغاست
انگار دوش، دختر خورشید
این دختری كه این همه زیباست؛
تن شسته در طراوت دریا
كاین گونه دلفریب و دل آراست
زان ابرهای خیس كه ساحل
از دركشان به نرمی دیباست؛
در دوردست آبی دریا
یك لكه ابر گمشده پیداست
گویی كه چشمهای تر او
در كام صبح، گرم تماشاست
این نرم موجهای پیاپی
گیسوی حلقه حلقه دریاست
دریا ـ كه مثل خاطره دور است ـ
دریا ـ كه مثل لحظه همین است ـ
این حجم بینهایت آبی
تلفیقی از حقیقت و رؤیاست
این پاك، این كرامت سیال
آمیزهای ز خشم و مداراست
گاهی چو یك حماسه بشكوه
گاهی چو یك تغزل شیواست؛
مثل علی به لحظه پیكار
مثل علی به نیمه شبهاست
مردی كه روح نوح و خلیل است
روحی كه روح بخش مسیحاست
روحی كه ناشناخته مانده
روحی كه تا همیشه معماست
روحی كه چون درخت و شقایق
نبض بلوغ جنگل و صحراست
در دوردست شب، شب كوفه
این نالههای كیست كه برپاست؟
انگار آن عبادت معصوم
در غربت نخلیه به نجواست
این شب، شب ملائكه و روح
یا رازگونه لیله اسراست؟
آن نور در حصار نگنجید
پرواز كرد هر طرفی خواست
فریاد آن عدالت مظلوم
در كوچهسار خاطره برجاست
خود روح سبز باغ گواه است:
آن سرو استقامت تنهاست
او بر ستیغ قاف شجاعت
همواره در تجرد عنقاست
در جستجوی آن ابدیت
موسای شوق، راهی سیناست
وقتی كه شب به وسعت یلداست
خورشید گرم یاد تو با ماست
ای چشمهسار! مزرعهها را
یاد هماره سبز تو سقاست
برخیز ـ ای نماز مجسم! ـ
برمأذنه، بلال در آواست
در سردسیر فاصله، محراب
آغوش گرمجوش تمناست
بیتو هنوز كعبه حرمت
با جامه سیه به معزاست
بیتو مدینه ساكت و خاموش
بیتو هوای كوفه غمافزاست
بیتو هوای ابری چشمم
عمری برای گریه مهیاست
وقتی تو در میانه نباشی
شادی چو عمر صاعقه كوتاست
بیتو گسسته، دفتر مانی
بیتو شكسته، چنگ نكیساست
بیتو پگاه خاطره تاریك
با تو نگاه پنجره بیناست
بیتو صدای آب، غم آلود
با تو نوای نای، طربزاست
ـ ای آن كه آفتاب ترینی! ـ
با تو چه وحشتیم ز سرماست
روح تو چون قصیده بلند است
دیگر چه جای وصف تو ما راست؟
هفته نامه ی پیک ایلام /peyk-e ilam...
ما را در سایت هفته نامه ی پیک ایلام /peyk-e ilam دنبال می کنید
برچسب : رنگین, نویسنده : peikeilama بازدید : 173 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 22:08